آسیبهای ناشی از کم حرف شدن زوجین
کم حرف شدن همسران
سکوتي که نشانه وضعيت قرمز است
دکتر سامرند سليمي روانپزشک،
کار من زوجدرماني است. زوجدرماني يعني اينکه زن و شوهري که احيانا مشکلي دارند، هر دو با هم مراجعه کنند، هر دو درخواست تغيير وضعيت موجود داشته باشند و هر کدام از آنها به دنبال اين باشند که بدانند بايد چه تغييري در خود بدهند و چه تلاشي براي بهبود زندگي مشترک خود داشته باشند، اما هر روز شاهد مراجعه خانمهايي هستم که تنها به مطب من مراجعه ميکنند و تقاضاي زوجدرماني دارند. آنها ميگويند با همسرشان مشکلاتي دارند و آمدهاند مشورت کنند تا اين مشکلات حل شوند. ميدانم که هر روز در کشور ما هزاران مراجعه اينگونه به صدها مشاور و روانشناس و روانپزشک انجام ميگيرد. در واقع اين خانمها از ما درخواست تقريبا نشدنياي دارند؛ انگار که بخواهند جراحياي انجام شود بدون اينکه بيمار حضور داشته باشد! در يک رابطه زوجدرماني، مراجع ما هيچکدام از آن دو نفر نيستند، يک زوج است و رابطه و گفتوگويي است که بين آنهاست و درمان را بر اساس شيوه ارتباطي زوج انجام ميدهيم، نه هر کدام از طرفين. ميتوان گفت تقريبا مراجعه تمام کساني که تنها براي حل مسائل زن و شوهري به زوج درمانگر مراجعه ميکنند، بيفايده است و در مواردي حتي ممکن است شرايط را بدتر از قبل کند. اما وقتي به اين افراد ميگوييم حتما بايد با همسرتان مراجعه کنيد، با اين پاسخ مواجه ميشويم که او حاضر به مراجعه به مطب نيست. در بيشتر موارد اين حرف واقعا درست است و آن خانم چندين بار از همسرش خواسته که همراه او به مشاور مراجعه کند و با اين واکنش خودخواهانه و مغرورانه مواجه شده که: «من خودم يک پا مشاورم و همه را درس ميدهم» يا «در محيط کارم همه با من مشورت ميکنند و به مشاوره با کسي نياز ندارم» اما حالت ديگري هم وجود دارد؛ برخي از اين خانمها اصلا به همسرشان نميگويند که به مشاور مراجعه ميکنند و اگر از همسرشان بخواهند همراهيشان کند، حتما اين کار را انجام ميدهد ولي خودشان علاقه دارند تنها مراجعه کنند و از مشاور، روشهاي جادويياي بياموزند که از طريق آنها اوضاع زندگيشان را بهتر کنند. هر دو حالت، نشاندهنده عيبي بزرگ است؛ اينکه گفتوگوي سازنده در خانواده وجود ندارد. انگار اينکه زن و شوهر بنشينند و با هم صحبت کنند و راجع به مسائلشان به تفاهمي برسند، کار دردناک و بسيار سختي است. از آن دردناکتر برايشان اين است که بروند و در حضور ديگري راجع به مشکلاتشان گفتوگو کنند. با اين تصورها، يکي از آنها به زوجدرمانگر مراجعه ميکند و انتظار معجزه دارد تا بدون اينکه مباحثه و مذاکرهاي با همسرش داشته باشد، درمانگر با روشهاي جادويي، رابطهاش را بهبود دهد. راستش را بخواهيد خيلي وقتها اين رفتار من را ياد مراجعه به فالگيرها و رمالها مياندازد که آدمها براي گرفتن دعاي افزايش محبت و بستن مهر به روي اين و آن به آنها مراجعه ميکنند.
اهميت گفتوگو در خانواده
فضاي زوجدرماني، فضاي گفتوگو است همانطور که فضاي خانواده سالم، فضاي گفتوگو بايد باشد. از همين جا باب مبحث باز ميشود براي اينکه بدانيم اساسا چقدر مراجعات به ما زياد ميشود وقتي در خانوادهاي گفتوگوي سالم جريان ندارد. در مواردي که بالاخره خانم موفق شود با همسرش گفتوگوي سالمي داشته باشد و همسرش هم از صميم قلب راضي شود که بيايد و در جلسههاي درمان شرکت داشته باشد و سعي کند سهم و مسئوليت خود را براي بهبود رابطه بپذيرد، خيلي وقتها به نتايج خوبي ميرسيم اما در مواردي که همسر با زور يا خواهش و تمنا و با بيميلي و اکراه يکي دو جلسه به مطب ميآيد، تقريبا شکست قطعي است چون اين فرد ميآيد تا در جلسه هم گفتوگو و مباحثه را به شکست بکشاند. در اين موارد عملا از هيچ درمانگري کاري برنميآيد و اگر درمانگري يکي از همسران را ويزيت ميکند و تصورش اين است که در حال زوجدرماني است، به احتمال زياد کاري که انجام ميدهد هر اسمي دارد به جز زوجدرماني.
چرا کمحرفتر شدهايم؟
يکي از مهمترين علتهايي که باعث ميشود اعضاي خانواده يا زن و شوهري با هم گفتوگو نکنند، انتخاب اشتباه و بدون شناخت همديگر است. اين افراد بررسياي انجام ندادهاند تا متوجه شوند اساسا فضاي مشترکي براي گفتوگو و علايق مشترکي دارند؟ آيا حرفي دارند به هم بزنند که براي هر دو طرف جالب باشد؟ وقتي افراد بدون اين بررسيها با هم ازدواج ميکنند، بعد از مدتي ممکن است متوجه شوند دو دنياي کاملا متفاوت دارند. هر حرفي که يکي از آنها ميزند، براي ديگري جذابيت ندارد يا حتي ميتواند آزاردهنده و بيربط باشد بنابراين طبيعتا پس از مدتي همان شعله گفتوگوهاي اندک اوليه بين زوج هم خاموش ميشود. به همين دليل است که توصيه ميکنيم قبل از جاري شدن عقد ازدواج، دختر و پسر مجال چند ماهه براي گفتوگو و بحث داشته باشند تا متوجه شوند اصلا حرفي براي گفتن با هم دارند يا نه؟ وقتي با کسي ازدواج ميکني که حرفي با او نداري، به نظر من از مصاديق زجر مادمالعمر است چون طرفين حس ميکنند طرف مقابل هيچ علاقهاي به شنيدن حرفهايشان ندارد. گاهي گفتوگو در يک خانواده کم است به اين دليل که اعضاي آن شخصيت درونگرايي دارند و چندان اهل گفتوگو نيستند. اين افراد در زندگي اجتماعي و ارتباط با اطرافيان هم برونگرا پرحرف نيستند و اتفاقا طرف مقابلشان را به همين دليل که مثل خودشان است، انتخاب کردهاند تا مجبور به حرف زدن با او نباشند. حرف زدن اين افراد محدود به بيان نکتههاي ضروري است تا امور زندگي بگذرد. اتفاقا اين زوجها معمولا از زندگي و انتخابشان هم راضي هستند. اگر واقعا هيچ کدام از اعضاي خانواده يا همسران تمايلي به صحبت زياد با هم ندارند، ولي از کنار هم بودن خوشحال هستند، هيچ اشکالي ندارد.
يکي پرحرف، يکي کمحرف
وقتي يکي از طرفين ميل زيادي به حرف زدن داشته باشد و ديگري خيلي اهل گفتوگو نباشد، داستان ناخوشايندي آغاز ميشود چون چنين فضايي براي همسري که راحت حسهايش را بيان ميکند، آزاردهنده ميشود و مرتب از اينکه طرف مقابلش اشتياق چنداني براي شنيدن حرفهايش ندارد و حتي گاهي او را پرحرف و پرچانه خطاب ميکند، احساس سرخوردگي و ناکامي ميکند. از طرفي، وقتي يکي از همسران پرحرف و ديگري کمحرف باشد، همسر پرحرفتر، ممکن است مرتب طرف مقابل را به دليل کمحرفي طبيعياش بازخواست، مواخذه و سرزنش کند که اين موضوع باعث ميشود بعد از مدتي اعتمادبهنفس او به شدت کاهش يابد و بيشتر در لاک انزوا و گوشهگيري فرو برود. اين مشکل هم ميتواند با آشنايي اصولي پيش از ازدواج، پيش نيايد.
همه کاسهکوزهها را سر شبکههاي اجتماعي نشکنيم!
اين روزها تلاش زيادي ميشود که شبکههاي اجتماعي بهعنوان عامل اصلي کاهش زمان گفتوگو ميان اعضاي خانواده معرفي شود. اما اين مساله فقط به کشور ما محدود نيست و در تمام دنيا کساني هستند که نگراني خود را در مورد نقش شبکههاي اجتماعي و تاثير آن بر گرمي روابط خانوادگي در قالب نوشتههاي جدي، طنز و کاريکاتور يا عکس بيان کردهاند. اما من معتقد نيستم که صرفا اين شبکهها باعث کاهش ميزان گفتوگوي اعضاي خانواده شدهاند؛ اتفاقا در موارد زيادي شايد شبکههاي اجتماعي باعث شدهاند که افراد خانواده موضوعات بيشتري براي گفتوگو با هم پيدا کنند. بهخصوص افرادي که قبل از ظهور اين شبکهها واقعا حرفي براي گفتن به همديگر نداشتند، با عضويت در اين شبکهها موضوعات جديد، افکار جديد، بحثهاي جالب، نکتههاي طنز و جوکهايي را پيدا ميکنند که بتوانند با هم به اشتراک بگذارند. اگرچه با توجه به جديد بودن اين شبکههاي اجتماعي، هنوز مطالعههاي وسيعي در دنيا و ايران درباره تاثير آنها در کاهش گفتوگو ميان اعضاي خانواده انجام نشده و به مطالعههاي گسترده جامعهشناسان خبره نياز است تا با توجه به نتايج آن، قاطعانه در اينباره اظهارنظر کنيم.
پديده جديد، حرف جديد
به هر حال يک خانواده سالم، خانوادهاي است که هر پديده جديدي را براي افزايش ارتباط و صميميت بين اعضا به خدمت بگيرد. در چنين خانوادهاي، هر اتفاقي که ميافتد، نميتواند يک تهديد ترسناک باشد و در خانوادههاي با روابط مغشوش و آشفته است که هر پديدهاي در حد حرف يک همسايه هم ميتواند در آنها بحرانهاي بزرگ ايجاد کند چه برسد به شبکههاي اجتماعي. گاهي علت کمتر گفتوگو کردن در يک خانواده، اين است که پدر و مادر نتوانستهاند احساس همبستگي را بين اعضا به وجود آورند و افراد احساس گسست دارند و فکر نميکنند که منافع، علايق و عشق مشترکي بين آنهاست. تربيت خيلي از پدر و مادرها آنقدر آسيبزاست که واقعا بچهها به اينکه در اين کانون حرفي بزنند، علاقهاي ندارند و مدام در حال فرار از آن هستند. وقتي فرزندان اين پدر و مادرها به 20 سالگي ميرسند، تازه يادشان ميافتد به ما مراجعه کنند و بپرسند چرا دختر يا پسرمان با ما کم صحبت ميکند؟ وقتي هم شرححال ميگيريم، متوجه ميشويم از 4-3 سالگي با بچهشان صحبتي نميکردند و اگر هم حرف ميزدند، غير از توهين يا از بين بردن اعتمادبهنفس يا تخريبشان نبوده، بنابراين واکنش طبيعي فرزندشان، دوري از آنهاست و متاسفانه وقتي هم به دنبال چاره ميگردند و ميخواهند فضاي گفتوگو را در خانواده برقرار کنند که ديگر سالها از زمان طلايي ايجاد اين فضا در خانواده گذشته و فرزندان دوران کودکيشان را طي کردهاند و الان آدمهاي بالغي شدهاند که ديگر حاضر نيستند با پدر و مادرشان به عنوان همخانههاي بالغ، گفتوگويي داشته باشند.
همکلامي با فرزندان
اگر پدر و مادري ميخواهند فرزندشان با آنها صحبت کند، بايد از سالهاي اول زندگي در خانواده، فضاي گفتوگوي سالم جريان داشته باشد تا بچهها با فضاي سخن گفتن، مباحثه و درددل، در خانواده شرطي شوند و وقتي بزرگ شدند، همين احساس خوب را داشته باشند.
موانع گفتوگو
موانعي هم بر سر راه گفتوگوي موثر و لذتبخش بين افراد خانواده وجود دارد که در جامعه فعلي ايران، نقش سميشان را صدها بار پررنگتر از شبکههاي اجتماعي ميبينم. بايد حواسمان باشد که گاهي گفتوگوي تاييد و تحسينکننده و گفتوگوي تشويقي در خيلي از خانوادهها و ميان زوجها برقرار نيست. بسياري از زن و شوهرها، کاري که طرف مقابل در زندگي مشترک انجام ميدهد، يک وظيفه ميدانند. مثلا اينکه پدر خانواده کار ميکند و زحمت ميکشد يا کار مادر که هم بيرون از خانه، شغلي دارد و هم مسئوليتهاي سنگيني در خانه برعهده دارد، وظيفهاي ميدانند که بايد انجام شود بنابراين نيازي به تحسين و تشکر و قدرداني نميماند، انگار فقط بايد حواسمان باشد اگر اين وظايف انجام نشود، بلافاصله فرد مقابل را به باد انتقاد بگيريم. معلوم است که چنين فضايي، ميل به گفتوگو را بين همسران و ديگر اعضاي خانواده خواهد کشت.
بعضيفقط حرف ميزنند که ايراد بگيرند و انتقاد کنند
وقتي گفتوگو فقط وسيلهاي باشد براي ابراز ايرادها و انتقادها در مواقع لزوم و هيچ جنبه شيرين و دلنشين، تشويق، تحسين و تشکري وجود نداشته باشد، کسي ميل به انجام آن نخواهد داشت. گاهي افراد خانواده، خشمهاي خودآگاه و ناخودآگاه زيادي از هم دارند و اين مهارت را ندارند که آن را در قالب گفتوگوي موثري بروز دهند. در اين صورت خودآگاه و ناخودآگاه، خشمهاي درونيشان به سمت گفتوگويي پر از نيش و کنايه و طعنه ميرود و هر جملهاي که ميگويند، خنجري است که به قلب بقيه افراد فرو ميآيد. اين رفتار نشان ميدهد ابراز خشم آزادانه در اين خانواده ممنوع است يا به هر دليلي انجام نميشود يا اعضا مهارت ابراز خشم هدفمند را ندارند تا بتوانند هم خشمشان را بروز دهند، هم درخواست بالغانهشان را ابراز کنند و به ناچار به نابالغانهترين روش گفتوگو متوسل ميشوند که بيان حرفهاي پر از نيش و کنايه است؛ پديدهاي که در روانشناسي به آن «همانندسازي فرافکنانه» ميگويند.
گفتوگوي دفاعي
يکي ديگر از آفتهاي ارتباط بين افراد خانواده، گفتوگوي دفاعي است، به جاي شنيدن حرفها از منظر ديگران. يکي از کارهايي که يک زن و شوهر خوشبخت و سالم بايد انجام دهند، اين است که وقتي مثلا طرف مقابل به آنها ميگويد به نظر من خانه ما خيلي تميز نيست، به جاي اينکه به شدت به فاز دفاعي بروند و بخواهند به او ثابت کنند که اشتباه ميکند و خانه تميز است، تمام وظايف خود را در خانه درست انجام ميدهد و... لحظهاي تامل کند و بينديشد که چه اتفاقي افتاده که همسر من تمام تلاشهايم براي مرتب نگهداشتن خانه را نميبيند؟ نکند روحيهاش خوب نيست يا شکايت و نارضايتي ديگري دارد؟ گوش دادن همدلانه به همديگر، به جاي دفاعي گوش دادن، فضاي گفتوگو را در خانواده آسان ميکند.
اين کمحرفي نشانه چيست؟
گاهي کم شدن زمان صحبت بين اعضاي خانواده، نشانه بارز يک نارضايتي مزمن در زندگي مشترک يا زندگي خانوادگي است. وقتي فردي از موضوع يا موضوعاتي در زندگي ناراضي است، بارها درخواست و تلاش ميکند تا مشکلات را حل کند اما طرف مقابل هيچ عکسالعملي براي بهبود اوضاع نشان نميدهد، کمکم احساس ناراحتي ميکند و سعي ميکند صحبت، بحث و مجادله نکند چون احتمالا ديگر برايش قابل تصور نيست که تغييري صورت بگيرد. به همين دليل معمولا ميبينيم بين زوجهايي که تا مدتي مدام با هم بحث و جدل ميکردند به مرور زمان فضايي آرام حکمفرما ميشود که البته به دليل حل شدن مسائلشان نيست و علت اين است که يکي از طرفين آنقدر خسته شده که ديگر حوصله گفتوگو و مباحثه و اميدي به حل مسائل ندارد. خيليوقتها کم شدن گفتوگو ميان زن و شوهر، نشانهاي از پايان عشقشان است و اينکه دلبستگياي به زندگيشان ندارند و دليلي براي بحث و قبولاندن نظرشان به ديگري و ابراز عقايدشان نميبينند چون روابط عاطفيشان کم شده. برخي اوقات يکي از طرفين به عمد ميزان گفتوگو را کاهش ميدهد و از اين حربه براي کنترل طرف مقابل استفاده ميکند. کم نيستند زوجهايي که به ما مراجعه ميکنند و يکي از طرفين هر زمان که ميخواهد عقايدش را به ديگري تحميل کند و با مقاومت او روبرو ميشود، قهري چند روزه را آغاز ميکند تا اينکه همسر بعد از چند روز خسته شود و به زانو دربيايد و حاضر شود خواسته او را هر چقدر هم غيرمنطقي باشد، بپذيرد تا طرف مقابل دوباره با او حرف بزند. در واقع کاهش عمدي گفتوگو به عنوان وسيلهاي براي تنبيه يا وادار کردن همسر به پذيرفتن خواستههاي غيرمنطقي، پديده شايعي است و آدمهايي عمدا از اين روش پرخاشگري منفعل استفاده و نظرهايشان را تحميل ميکنند. واقعا هيچ حرفي با هم نداريد؟ خيليوقتها به ما ميگويند ما حرفي با هم نداريم! راجع به چه چيز با هم صحبت کنيم؟ من در ادامه چند نکته را ضروري ميدانم که حتي اگر زمان حرف زدن اعضا 10دقيقه هم باشد، بايد در نظر گرفته شود.
چرا گزارش روزانه مهم است؟
افراد خانواده بايد اين مهارت را ياد بگيرند که گزارشي از عملکرد روزانهشان بدهند؛ پدر و مادر و فرزندان بايد اتفاقهايي را که در طول روز بيرون از خانه برايشان افتاده، تعريف کنند. اين کار خيلي مهم است و فوايد متعددي دارد. مثلا وقتي پدر يا مادر از کار خودش و سختيهايي که در طول روز متحمل شده ميگويد، بچهها متوجه ميشوند والدينشان بيرون از خانه با دنياي سختي مواجه هستند و مهماني نرفتهاند، گردش و خوشگذراني نميکنند، بلکه کار ميکنند تا مايحتاج زندگي را تامين کنند. به اين ترتيب ياد ميگيرند وقتي بزرگ شدند، آنها هم بايد تلاش کنند و دنياي مهرباني هم در انتظارشان نيست. از طرفي، وقتي بچهها خود را ملزم بدانند که هر شب به اعضاي خانواده گزارشي دهند، ميفهمند مسئوليتهايي مثلا در حوزه تحصيلي دارند و بايد به بقيه اعضاي خانواده بگويند که چگونه اين مسئوليتها را انجام ميدهند. اين فضاي گفتوگو باعث ميشود پدر و مادر در جريان آخرين وضعيت فرزندانشان از نظر تحصيلي، فرهنگي و هنري هم قرار بگيرند. من معمولا از پدر و مادرها ميخواهم در اين گفتوگوها از بچههايشان بخواهند يک خاطره خوب و يک خاطره بد آن روز را تعريف کنند. خيلي وقتها در جريان همين گزارشهاست که از اتفاقهاي بدي که برايشان افتاده ميگويند در حالي که شايد در حالت عادي نخواهند يا بترسند يا خجالت بکشند يا لزومي نبينند که در اين مورد صحبت کنند در حالي که نميدانند رفتاري که مثلا معلم يا ناظم با آنها دارد، به نوعي خشونت است و وقتي آن را تعريف ميکنند، تازه پدر و مادر متوجه ميشوند بچهشان مورد خشونت قرار گرفته و تنبيهي غيرمنطقي شده و دنبال چاره ميگردند. چنين فضاي گفتوگويي باعث ميشود اعضاي خانواده از شرايط هم آگاه شوند و شروع کنند به کمک به يکديگر در روزهاي بعد. در همين فضاي گفتوگو است که پدر و مادر از زحمتهايي که هر يک از طرفين آن روز کشيده بايد تشکر کنند و از فرزندشان بابت نمره خوبي که گرفته، زحمتي که کشيده، درس جديد موسيقي يا زبان که ياد گرفته هم تشکر و هم تقدير و تحسينش کنند. در اين فضا بچهها هم ياد ميگيرند از پدر و مادرشان به خاطر زحمتهايشان تشکر کنند و پدر و مادر به آنها ياد ميدهند که بايد قدردان باشند و قدرداني را به شکل کلامي ابراز کنند تا نسلي غيرمسئول و متوقع بار نياوريم که هر کاري که والدين برايشان انجام ميدهند، وظيفهشان و باز هم کم بدانند. نسخهاي که ميتوانم براي خانوادههاي ايراني بپيچم، در نظر گرفتن چنين فضاي گفتوگويي در ساعتهاي پاياني شب است.
کي با هم حرف بزنيم؟
• در دنياي مدرن، بيشترين زمان و فضايي که زوجها براي گفتوگو دارند، ساعتهاي پاياني شب است که از سرکار برميگردند و روزهاي آخر هفته. بهخصوص تاکيد ما روي ساعتهاي پاياني شب است که اعضاي خانواده براي شام يا بعد از آن دور هم جمع ميشوند و ميتوانند با هم صحبت کنند. • من فکر ميکنم اگر قرار باشد از اين پديدههاي اجتماعي چند سال اخير، يکي را از دلايل کم شدن فضاي گفتوگو بين اعضاي خانواده بدانيم، بتوانيم به سريالهاي ماهوارهاي اشاره کنيم که خانوادهها حجم زيادي از زمانشان را در خانه، صرف تماشاي آنها ميکنند بدون اينکه هيچ گفتوگوي موثري بين آنها وجود داشته باشد. البته تحقيقات جامع راجع به اين موضوع هم انجام نشده اما بديهي است حين ديدن اين سريالها، اعضاي خانواده با هم صحبتي نميکنند، همه محو تماشاي زندگي خانوادههاي ديگري ميشوند و بعد هم ميخوابند! • يادمان باشد خانواده سالم، خانوادهاي است که اعضاي آن يا هنگام شام يا بعد از آن، زماني هرچند کوتاه را براي گفتوگو اختصاص دهند.
منبع : هفته نامه سلامت