فقط همه چیز برام سواله - مشاوره و دلداری تنظیم خانواده
1 امتیاز مثبت 0 امتیاز منفی
در درد و دل - دلداری (930 امتیاز)
سلام

من توی یه خونواده ی پرلدار وتقریبامذهبی وبافرهنگ بزرگ شدم خونه ای که نمازوخداپیغمبر حالیشونه توی بچگیم ازبدروزگار ورق برگشت سرمایه مون بخاطر داداشم که گرفتاره رفت و بابام مریض شد ومن شد مردخونه اینکه یه دخترمردخونه باشه خیلی سخته خواهرام اصلا بلدنیستن یک کیلو گوجه بخرن چون همش توی نازونعمت بودن مادرمم که ازاونا بدتر بابام مریض شدو من باسختی ازش مراقبت کردم دکتربه من میگه حالش خوب نیستو من به خونوادم میگم خوبه تاغصه نخورن برای بابام بهترین داروهارو گرفتم دکترش میگه تاحالا هیچکی مثل من ندیده خرلستگار زیادداشتمو دارم ولی ن ب دوستی فکر میکردم ن ازدواج رفتم پیش دوستم کمکش که اصرار کرد بمونم پیشش وموندم فروشندگی خیلی سخته یعنی دیگه ازخستگی نای نوشتنم الان ندارم زدو همسایه کناری مغازه عاشقم شد خیلی بهش گفتم به دردش نمیخورم من مشکلات دارم ازاون اصرارو ازمن انکار تااینکه گفت کامل منو میشناسه وفقط خواسته بدونه درمورد مشکلاتم راستشو میگم یان که دیدصداقت دارم فقط هم گفت ازدواج گفتم ببین من ** وکاری ندارم یه خدا دارم بایه وکیل که حضرت ابالفضله توروخدا برو فکراتو کن اگه دیدی قراره فرداش دبه دربیاری الان برو گفت دیدم اون نونواییه یک ماه مینشسته اینجا بهت تیکه مینداخته گفتم بخدا من یاندیدم یااگه یکی دوباری دیدم مسلط به مغازس روی زمین نشستم معلوم نباشم گفت فلانی چرا سلام کردجواب دادی ولله اونم چندسال ازم کوچیکتره وتازه باخواهراش ومادرش رفت واومدداریمو سرادب سلام میکنه همه رو گفتمو گفت قبول وواقعا همه رو باصداقت گفتم درموردش استخاره کردم خوب اومدمشاور رفتم گفت ادم خوبیه اون روز به روز عاشقترم میشدو میگفت داریم به ازدواج نزدیک میشیم غصه میخورد جهازنداشته باشم شب ها که میومدم خونه تاصبح بسته بندی انجام میدادم  لوازم تزیینی درست میکردم که جهازم جوربشه وخجالت نکشه چون نمازخونه خیلی برام مهمه گفت شاید مجبور باشه باپدر مادر زندگی کنه ومن پذیرفتم وافتخارم اینه دعای خیرپدرمادر داشته باشم بارها بهش گفتم انتخابت کنم بمونی بری دیگه امکان نداره به کسی نگاه کنم پس فکراتوکن اونم قسم میخورد بهش صددرصدوفاداربودم وهستم ازم خواست ازایش نکنم نکردم چون فقط قصدم زندگی بود باحجاب شدم چادرمو الان دوس دارم ولی بعددوسال میگه بیخود خودتو سرکار میزاری یبار انقدر تهمت زدوقدرت دفاع دیگه نداشتم وازبس طعنه زد فروشنده ام سگته کردم ولی تاقیامت بپاشم وتنها یه سوالم دارم چرا کسی که داره میره رو توی کانال گفتید نزاریم بدونه چی به سرمون اورده ورفته چرا نباید بدونن چرا نباید بدونن حتی حاضر نشدیم برای خواستگار چایی ببریم که بهش وفادار باشیم به نظرم صداقت ودرستی دیگه برای مردها ارزش نداره ودنبال کشی هستن که به قول خودشون اهل پیچوندن باشه راستی مهرم ازش نخواسته بودم و دیگه موافقت شده بود که معرنمیخوام من هنوزم قبولش دارم چون ذاتش بدنیست ومطمعنم دوباره خوب میشه چون اگر ازنظر انرژی کائنات خدا همه وهمه درنظربگیریم باید نتیجه رو ببینم وامیدوارم بهش برسم وبدونه مادرش خونوادش همه برام ارزش دارن دلم فقط ازلخظه ای گرفته که گفت توکارگری تورو بگیرم که چی ومن شکستم بخدا وقتایی که تهمت میزنه فقط به اسمون نگاه میکنم
سلام بنظر من همچین مردی ارزششو نداره.کسی که ادمو بخاد تو هر شرایطو هر زمانی ادمو میخاد .من این حرفایی که به شما زده رو با دوس داشتن نمیتونم بگنجونم
زهرا
عزیزم نظر منو میخوای شما چون توی یک موقعیت احساسی قرار گرفتی مغز شما دوس داره فضارو جوری ک دلت میخواد برات جلوه بده برای همین نمیتونی با واقعیت روبرو بشی و اون رو بپذیری در اصل داری خودت رو گول میزنی و با بهانه های الکی دلخوش میکنی کسی ک ادمو بخواد نمیگم ب هیچ وجه بینشون اختلاف پیش نمیاد چرا مگه میشه دوتا انسان متفاوت دیدگاهشون متفاوت نباشه؟؟ اما دیگه ادمو از قصد عذاب نمیده اذیت نمیکنه اگرم انجام بده عمدی نیست و چون سهوی بوده سریع از دلت درمیاره ن مث ایشون بنظرم رابطتو تموم کن انشالا خدا ی بهترشو سر راهت قرار بده

پاسخ شما

حریم شخصی : آدرس ایمیل شما محفوظ میماند و برای استفاده های تجاری و تبلیغاتی به کار نمی رود
این بخش مربوط به ارسال سوال - درد و دل و اشتراک گذاری تجارب در مورد روابط عاطفی ، ازدواج و مسائل زناشویی می باشد
...